ای جان نثار ســـنگر تـوحید ای شـهید روح تو عاقبــت به هدفهای خـود رسیــد
تــا حشــــر لاله مــیدمد از قــتلگاه تـو آنجا که خون پاک دلـت بر زمیـن چــکـید
هـــرگـز نــمیـرد آنکـــه به راه خــدا رود باشد چـون قلـب زنده تـاریخ هر شـهید
بر آن پـدر سـلام که فـرزنـد او تــوئـی بر مـادری درود که همچــون تو پـروریــد
چون سرو سربلند و سرافراز و خرمـی داغت اگر چه پشت همه دوستان خمید
با اشک ما همیشه بهار تو خرم است ای غـنچه ی سـعادت و ای گــلبن امیــد
پاینده است یـاد تـو پـیوسته زنـده ای روح تـو چـون به نــزد خــداونــد آرمــیـد
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را گو باد ببر
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر